سلیم. رد کردن: برگشتن به بنیاد چیزی. قبول نکردن. نفی. رد کردن در حل جدول واو میشه. در فلسفه و جهان بینی بیشتر کاربرد ( ردّ کردن ) این است: رَدّ و رادّ و مردود: وازدن و وازننده و وازده. رَدّ و رادّ و ...
آموزش. URD. میں نے ریختہ کی پڑھ لی ہے اور اس سے متفق ہوں. اردو الفاظ کے معنی جاننے کے لیے ریختہ کی آن لائن اردو ڈکشنری کا استعمال کیجیے۔. سرچ باکس میں صرف اردو الفاظ ٹائپ کیجیے.
خرد. در ادبیات و فلسفه پارسی در معنی ویژه ی خود آمده که نوعی 'دانایی' را ایفاد می کند که با "هوش" فرق دارد و از ریشه ی اوستایی "مزدا" بمعنی "دانایی" آمده ... بد خرد. بد خرد. [ ب َ دِ خ ُ ] (اِخ ) نحس اصغر ...
فرهنگ لغت فارسی. فرهنگ واژگان، فرهنگ لغت، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ یا فرهنگنامه کتابی است که در آن معانی واژه های یک زبان معین با توضیحات مربوط به ریشه شان، تلفظ شان، یا اطلاعات دیگر مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبای ...
لغتنامه دهخدا. فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و ...
معنی خرد کردن در دهخدا, معنی خرد کردن در فرهنگ معین, خرد کردن در حل جدول, مترادف و متضاد خرد کردن ... لغت نامه دهخدا خرد کردن. [خ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن. به اجزاء کوچک شکستن.
لغتنامه دهخدا. آموزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از آموختن . عمل آموختن . تعلیم : هر کس که آموزش روزگار او را نرم و دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود. (منسوب به ...
بپرس. سوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها. معنی تره خرد نکردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید.
این واژه نه عربی است و نه ترکی در زبان لاتین ، به آن می گویند : Purgurium. بلغور: گندم پوست کنده. بلغور کلمه ای ترکی است. کلمه هم معنی : یارما. بلغور از ریشه بوغالاما ( خفه کردن، خرد کردن، تحقیر کردن ...
معنی واژه دل در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی ... طعامی از جگر و قلوه و دل خرد کرده بروغن سرخ کرده . ... - دل به هزار راه رفتن ؛ در حال تشویش خاطر، تصورات مختلف کردن . (فرهنگ عوام ). در امری گمانهای ...
فرهنگ و خرد دارد و نونده . یوسف عروضی . اندر میزد با خرد و دانش وَاندر نبرد با هنر بازو. فرخی . خرد باشد که خوب و زشت داند چو مهر آید خرد در دل نماند. (ویس و رامین ). خرد را می ببندد چشم را خواب
معنی خرد شدن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... خرد شدن، خرد کردن، خرد ساختن، محدود ساختن، تشنج زدایی ...
کارسازی کردن. واپس دادن. قضا کردن. تقضیه. وفا. ایفاء. موافات. استیفا کردن : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). - ادا کردن حق کسی را ؛ گزاردن حق او :
ریختہ لغت میں لفظوں کے معنی اردو، ہندی اور انگریزی زبان میں دیکھے جا سکتے ہیں۔ لفظوں کے ساتھ ان کا تلفظ، استعمال کی مثالیں، مترادفات اور متنوع لسانی خصوصیات بھی موجود ہیں۔
وی را خرد و تمیز و بصیرت و رویت است . ... بازشناختن . جدا کردن . برتری دادن چیزی رابر چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). ... 1 و در زمان سلف انبیاء کذبه و ارواح شریره بسیاری در کلیسا یافت می شدند و بسیاران (کذا ...
دیکشنری. دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل ...
URD. میں نے ریختہ کی پڑھ لی ہے اور اس سے متفق ہوں. اردو الفاظ کے معنی جاننے کے لیے ریختہ کی آن لائن اردو ڈکشنری کا استعمال کیجیے۔. سرچ باکس میں صرف اردو الفاظ ٹائپ کیجیے.
تمرین در نوشتن تا خط خوب و مطابق شیو. خطاطی گردد . یا مشق نظام . اجرای عملیات نظامی . یا مشق چیزی کردن . بسیار آنرا تمرین و ممارست کردن : ز کام سنگ مگر کوهکن زیان میکرد بموج سنگ سیه مشق خود کشان ...
معنی اردو - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... اُردو = دور، دور کردن= یعنی چرخیدن دوّار، به هم ریختن ، به هم ...
خرد لغتنامه دهخدا. خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء).
بغلط ادا کردن در زبان قومی . با زبان قومی خشن و نادان سخن گفتن . شکسته و نامفهوم سخن گفتن . زبانی را شکسته و غلط و نارسا تکلم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن ...